زمان جاری : یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 - 3:32 بعد از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



admin آفلاین



ارسال‌ها : 43
عضویت: 30 /2 /1391
محل زندگی: amol
سن: 28
شناسه یاهو: bandarboy_blogfa
تشکرها : 52
تشکر شده : 84
پاسخ : 2 RE مقالات جور وا جور
ابتکارات سازمانی به عنوان بخشی از مدیریت دانش

چکیده
هدف این مقاله، کمک به چشم انداز، پیرامون کارکردهای اقتصادی، تعامل بین اصول مشخص شرکت، دانش پایه ای شرکت و ابتکار می باشد.
سوالی که به روشن کردن آن در این مقاله می پردازیم این است: ارتباط بین اصول مشخص شرکت، دانش بنیادی آن و ابتکارات چیست؟
در این مقاله به این موضوع می پردازیم که اصول مشخص شرکت، توسعه دانش و استراتژی ابتکارات بطور خلی زیادی به هم پیوسته اند تا بتوانند باعث توضیع مزایای رقابتی شرکت شوند. به همین منظور به ارائه مدلی خواهیم پرداخت. در پایان این مقاله، به جمع این مدل و توسعه تدبیر های ضمنی آن می پردازیم. به مشاهده اصول مشخص شرکت با توجه به تئوری خود- تولید اجتماعی خواهیم پرداخت. به هنگام ارزیابی اهمیت پیشرفت دانش و ابتکارات، از این تئوری استفاده می کنیم.
نکته مهم این مقاله این است که قابلیت های یک شرکت، بر اساس اصول و ارزش های اجتماعی های که در برقراری با جامعه داشته است، بطور چشمگیری پیشرفت می کند. این مسئله بر این موضوع که چگونه یک شرکت پیشرفت می کند و چگونه اصول علم و دانش را بکار می برد و در نهایت بر استراتژی ابتکار تأثیر می گذارد.

مقدمه
اصول خاص شرکتف پیشرفت آن و استفاده از دانش با تولید ارزش برای شرکت های خصوصی و همچنین با اقتصاد در ارتباط است. ابتکار و خلاقیت، هسته تولید ارزش است و در اقتصاد جهانی و بین المللی نقش فراینده ای را داراست. ارتباط بین خلاقیت و رشد اقتصادی در «تئوریهای جدید رشد» قابل مشاهده است. و همچنین در «مقالات سبز پیرامون خلاقیت» به آن اشاره شده است.
آقای Abramnvitts بطور واضحی ارتباط بین پیشرفت دانش و رشد اقتصادی را بیان می کند: «پیشرفت دانش بر هسته فرایندهای جدید رشد قرار دارد. » Archibugi و Michie گفته اند که سیستم های اقتصادی معاصر «دانش تر» از قبل هستند. این حجم و رشد دانش به پیشرفت در تولید و پیشرفت در کیفیت (ارائه شده بوسیله Thompssoo ) کمک می کند مدیریت دانش هم در سطوح استراتژیکی و هم سطوح اجرایی شرکت حیاتی است.
Finkolstein , Andersen , Quinnاینچنین می گویند: « نتایج استراتژی بسیار ثروت و عمیق خواهد بود. اگر شرکتی به مزیت رقابتی که بر پایه دانش باشد، دست یابد، رسیدن رقیبان به او خیلی سخت تر خواهد شد.»
تغییرات مداوم در ماهیت دانش،
موقعیت های نامتعادل جدید و فرصتهای پر صنعت جدید را تولید می کند بنابراین، همانطور که فرایند رقابت، فرصتی را از بین می برد، تغییر در جریان دانش نیز دیگر فرصتها را به وجود می آورد. این مسئله همرا استا با دیدگاه رقابتی Schumpeter است که به «فرایند تخریب فعال» اشاره دارد و نه به شرایط تعادلی ایستا. در نتیجه تأکید بسیاری بر «شرکتهای بر مبنای دانش» وجود دارد. Quinn می گوید، تا سال 2000 ، 85 درصد از همه مسائل آمریکا و 80 درصد از مشاغل اروپا، دانش محور خواهند شد. این جریان بی پایان دانش که بازار را در جنبش مداوم در خواهد آورد، خواستار ابتکارات و خلاقیت های پیوسته شرکتها و محدودیتها است.
دانش درباره « امکان پذیری خلاقیت و همچنین ارتباط خلاقیت به مزایای رقابتی و کسب قدرت بیشتر» خود دانش است که منجر به استخراج فعالیت های ابتکاری و ابداعی می شود. اگر این نوع دانش در شرکت مقدّم نباشد، فعالیتهای ابداعی نیز مقدم نخواهد بود. ثابت شده که دانستن امکان پذیری چیزی، آغاز انجام آن کار را آسان تر خواهد کرد (Collins )
این یک نوع دانستی است که برای پیشرفت اصول در سیستم اجتماعی حیاتی است. اگر ندانیم که خلاقیت و ابتکار امکان پذیر است و از نتایج امکان پذیر آن آگاهی نداشته باشیم، به سمت فرایندهای خلاق نخواهیم رفت و در سطح و تجارت معمولی و عادی، باقی خواهیم ماند.
Hart بر این عقیده است که اگر از مزایا و قابلیتهایی استفاده شود که استفاده از آن برای رقیبان سخت باشد، در اینصورت است که مزیت رقابتی ادامه پیدا خواهد کرد. اگر دانش در دسترس رقیبان پیرامون موضوع ابتکاری جدید، مبهم و در نتیجه غیر قابل مشاهده باشدف آنگاه آنها ار ابداع کنندگان و خلّاقان عقب می افتند. Winter می گوید که تکثیر و تکرار این گونه منابع دشوار است زیرا آنها ضمنی و مبهم اند.
منابع مفهومی و ضمنی که سرمایه غیر قابل مشاهده ای را تولید می کنند، مهارت محور اند و مردم به آن مشتاقند (Hart ) این بدین معنی است که انسانها به عنوان یک منبع بسیار با ارزش اند و نه فقط به عنوان نیروی کار، بلکه به عنوان انباشتگر و تولید کننده سر مایه های پنهانی. اهمیت دانش ضمنی، رقابت خاص شرکت و آموزش های سازمانی برای عبور از موانع و رهبری رقابتی بوسیله cohendet m Herand , Zuscovitch اشاره شده است.
همانطور که سرمایه های پنهانی عامل های مشاهده نشده ای در خلق دانش سازمانی است، آنها علاوه بر آن به محدود کردن محدودیتها و کمک به شرکت در کشف و بهره برداری از فرصتهای جدید می پردازید و بنابراین ابتکارات و خلاقیتهای مداوم را افزایش می دهند.
Jacdson می گوید که سرمایه های پنهانی کلید موفقیت اند، زیرا دستیابی به آنها بسیار دشوار است. Roehl , Itami می گویند که سرمایه های پنهانی معمولاض تنها منبع رقابت است که می تواند در طول زمان ادامه یابد. همچنین Takeuchi , Nonaka برنقش «دانش ضمنی» در راستا با «تعامل بین مفاهیم ضمنی و دانش روشن و ساده» تأکید دارد.
MacMinan , Mc
Grath و venkataraman بر این با ورند که بیشترین نیروی قدرت اینگونه سرمایه ها، به اینکه ضمنی و نامحسوس اند وابسته است.
قابلیت های یک شرکت اساساً بر مبنای اصول و ارزش های اجتماعی ای که شرکت در سابقه روابط اجتماعی خود دارد، پیشرفت می کند. این نکته به این مسئله که شرکت چگونه به پیشرفت و کسب دانش می رسد، کمک می کند و بنابراین شرکت را در یک مسیر خلاق به جریان می اندازد. و این عوامل در موقعیت رقابتی شرکت تأثیر گذارند و این مقاله به شرح این مباحث می پردازد.
سوالی که ما در این مقاله به آن می پردازیم این است که ارتباط بین اصول خاص شرکت، مبنای دانشی شرکت و خلاقیت و ابتکار چیست؟ ما به بررسی اصول شرکت با توجه به تئوری های خود – تولید اجتماعیمی پردازیم و بوسیله این تئوریها به ارزیابی اهمیت خلاقیت و پیشرفت دانش می پردازیم.
این مقاله بدین صورت سازمان دهی شده است:
اول آنکه اصول مشخص شرکت در یک رویکرد خود – تولید به بحث گذاشته می شود. سپس در مورد پیشرفت شرکت و کسب دانش در سازمان ها صحبت می کنیم. بعد بحثی پیرامون مفهوم خلاقیت خواهیم داشت و در پایان به جمع آوری ماهیت این مدل می پردازیم تا به این نکته برسیم که چگونه این ماهیت ها می توانند موقعیت رقابتی یک شرکت توسعه دهند.
2. درجاتی از بسته بودن هنجاری و گشودگی شناختی
اهمیت اصول و ارزش های یک شرکت به پیشرفت مبانی دانش و فعالیتهای ابداعی آن بستگی دارد. (Barton ) Barton بصراحت می گوید: ارزش ها و اصول ها: اینها هستند که تعیین می کنند که چه نوعی از دانش دیده و پرورانده شود و چه فعالیتهای دانش – محوری انجام و ادامه یابند.
Turner ، نرم ها یا اصول و قواعد را اینگونه تعریف می کند: «یک شیوه پذیرفته شده فکری، احساسی و رفتاری که تصدیق شده و مورد انتظار است زیرا به عنوان کاری صحیح و درست قابل قبول است. آن یک قانون، ارزش یا استانداری است که بوسیله اعضای گروه پذیرفته شده و شیوه های درست و دلخواه را مشخص می کند.»
Parson ، نرم یا اصول را اینگونه تعریف می کند: « نرم ها همه خصوصیات ذکر شده را دارا هستند و به علاوه احتیاجات بخش اجرایی را به هم پیوند می دهد و همه این احتیاجات را در سطح وسیه تری با نیازهای سیستم هماهنگ می کند. نرم ها، انتظارات را برای افراد قانونمند شرح می دهد و بدین صورت تفاوت ها روشن می شود. نرم ها یا اصول را می توان بصورت های زیر نیز قابل درک دانست: نقشه های شناختی- الگوهای روشنگر- نقشه های علّمی، ایدئولوژی های سازمانی- چهار چوب های شناختی- قالب یا منابع- رویکرد اشتراکی- ساختار فکری ضمنی- الگوهای سازمانی- منطق حاکم- فیلترهای ادراکی- ساختار های باور- Autopoesis به معنی سیستم های خود – تولید می باشد. تئوری سیستم های خود- تولید بوسیله Maturaa rarela مطرح شد.
. Luhmann تفاوت بین سیستم های شناختی و اصولاً را در سطح اجتماعی بیان می کند. یک سیستم اجتماعی خود- تولید با داشتن این تفاوت، همزمان هم هنجار بنیاد و اصولی و هم شناختی است بین دو خرده سیستم هنجار و بنیاد و شناختی ارتباطات ساختاری ای وجود دارد. نکته تعیین کننده در اینجا این است که برای openness بودن یا گستردگی، closure شرط لازم است. نظر luhmann بر ارائه تئوری خود- تولید برای سیستم های اجتماعی، اتصال دو اصل normatively closed (بسته از لحاظ هنجاری) و cignitinelg open (باز، از لحاظ شناختی) می باشد. باز بودن شناختی، شکلی از آگاهی یا دانش است که با محیط سیستم متصل است.
برای سیستم های انفرادی، اصول هنجاری خاص سیستم وجود دارد. بر اساس نظر luhmann مطالعه سیستم های اجتماعی به عنوان سیستم های خود- تولید، تئوری ای برای سیستم های خود- ارجاع است- که برای مشاهده سیستم ها نیز بکار می رود- همانطور که Zouwen , Geyer , Foster بیان داشته اند، این تئوری، تئوریهای اجتماعی خود- تولید را به سایبرنتیک های سفارش دوم متصل می کند. در این تئوری محققان علاوه بر مشاهده سیستم اجتماعی، به مشاهده خود نیز می پردازند و همانطور که Foerster, luhmann گفته اند این تئوری انعکاسی از خود و از خویشتن است.
Bourdien نیز این نکته را بیان داشته luhmann می گوید: ترکیب و ادغام این دو تفاوت ( یعنی تفاوت بین خود- تولیدی و مشاهده و همچنین مشاهده بیرونی و مشاهده درونی) یکی از امور حل نشده در تئوری سیستم هاست. مشکل این است که یک ناظری که به مشاهده سیستم اجتماعی می پردازد، مشخصاً به تشکیل یک سیستم خود تولید می پردازد و این در حالیست که وقتی ما به جمع آوری اطلاعات پیرامونی سیستم های اجتماعی می پردازیم، نمی توانیم مانع جمع آوری اطلاعات راجع به خودمان شویم. Luhma اشاره می کند که به منظور حل این مشکل به یک نوع تعامل بین مشاهدات بیرونی و درونی احتیاج است.
یک سیستم مشخص هنجار بنیاد، صرف نظر از آنکه بر پایه ضعیفی قرار دارد. توجه اش را متمرکز سیستم می کند. بر استانداردها تأثیر می گذارد و همچنین استانداردهایی را برای پیغام ها، نهادها و اطلاعات گزینش و انتظارات افراد تعیین می کند و بدین وسیله تجارب خاصی را در سیستم به وجود می آورد که باعث تقویت یا نگه داشتن اصول خاص سیستم می شود.
Luhmann بر ارتباطات به عنوان پایه ای برای سیستم های اجتماعی تأکید می ورزد. این نظری مفهومی Luhmann ( بسته از لحاظ اصولی و هنجاری و باز از لحاظ شناختی) این امکان برای سیستم اجتماعی فراهم می آورد که همزمان در ارتباط با صاول اجتماعی، خود- تولید باشد و همانطور نیز توانایی یادگیری را از طریق باز بودن سیستم داشته باشد.
luhmann می گوید:«باید مفهوم خاتمه خود – تولیدی را به عنوان سازمان بسته بازگشتی یک سیستم درک کرد. نکته بر سر این است که چه مقدار از «اتمام هنجاری» و «باز بودن شناختی» در یک سیستم وجود دارد. بر طبق Lauhmann ارتباطی که نیروی تکاملی ای را برای ساخت سیستم ها می سازد قادر است که شرایط closure یل لتملم هنجاری را تحت شرایط openness یا باز بودن شناختی فراهم آورد. حتی اگر سیستمی از لحاظ هنجاری بسته باشد به این معنی نیست که تأثیر پذیر ار دنیای بیرونی نیست. یک سیستم خود- تولید بطور بازی، شناختی است و بنابراین می تواند هم بر روی دیگر سیستم ها تأثیر گذار باشد و هم با دنیای بیرون وفق پیدا کند.
به عبارت دیگر یک سیستم اجتماعی خود- تولید همزمان هم باز و هم بسته است. یک باز بودن و گشودگی به سمت دنیای بیرونی وجود دارد که به عنوان یک بازتاب داخای، تعریف مجدد موقعیت ها، لیجاد ارتباط به منظور تغییر مبانی هنجاری یک سیستم مشخص، آغاز می شود. این «اتهام هنجاری» بوسیله چند مکانیزمی که مانع اطلاعات و ارتباطات بیرونی به سیستم می شوند، تأمین می شود. مثالی از اینچنین مکانیزم ها شامل موارد زیر می شود: مانند قانون، مقررات، تنظیمات، زبان قبیله ای، مفاهیم، تئوری ها و اصول شغل های مختلف. می توان این مکانیزم ها را بوسیله استانداردها، انتظارات و مفاهیم سیستم های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی دنیای بیرون ساخت.
هیچ موافقتی مبنی بر اینکه بتوان سیستم های اجتماعی را به عنوان سیستم های خود- تولید حساب کرد، وجود ندارد. Robb, lahmann بر سر اسن موضوع که می توان تئوری را با سیستم های اجتماعی وفق داد، بحث می کنند.
Mingers, varela ,Maturana در مورد سودمندی این قیاس تردید دارند. دیدگاه ما این است که می توان فرایندهای خود- تولید را به عنوان فرایندهای موازی و نه یکسان در سازمان ها و سیستم های اجتماعی نشان داد. منظور ما این است که می توان دانشی را که بر اساس تئوری خود- تولید است، به منظور بدست آوردن دانش فرایندهای اجتماعی در سیستم هایی که به عنوان سیستم های اجتماعی به حساب می آیند، مطابقت داد. این نکته را باید به عنوان دیدگاه Luhmann در نظر داشت استفاده Luhmann از تئوری خود- تولید را می توان به منظور توضیح، تفسیر یا یسش بینی تغییرات یا عدم تغییر در سیستم های اجتماعی مورد استفاده قرار داد. درک خود- تولیدی Lnhmann ، نه یک مدل تعرضی و نه یک مدل توافقی است بلکه یک مدل تکاملی است.
هدف خاص عناصر هنجار بنیاد، تولید مجدد رفتار سیستمی است در حالیکه عناصر شناختی به منظور تعدیل پیشرفتهای هنجاری در محیط بکار می روند و سیستم را در موقعیتی قرار می دهند تا بتواند با توجه به پیشرفتهای انقلابی متقابل، پیوسته به تولید مجدد رفتارهایش بپردازد. این سیستم خودش بصورت ابزاری برای خلق محیطش بکار می رود و بطور همزمان با آنچه که دیگر سیستم ها در محیط ایجاد می کنند، تطابق می یابد.
مبانی هنجاری یک سیستم مشخص، نقطه شروعی برای پیشرفت سیستم است و آن را از محیط جدا می کند و در نهایت به درک سیستم از خود می انجامد.
یادگیری از طریق خود- مشاهدگی در سیستم، باز تاب از خود و محیط صورت می پذیرد. این یادگیری، باز بودن شناختی سیستم را منعکس می کند. ارتباط بین باز بودن شناختی و محیط، سر آغاز برای یادگیری است.
رو ساخت هنجاری و مبانی هنجاری خاص سیستم، اثرات محافظ کرانه متقابلی دارند. به عبارت دیگر گشودگی شناختی، انواع احتیاجات را به سیستم می افزاید.
فرایندهای گزینش (پیغام ها، نمادها و اطلاعات). مکانیزم انتظار و تجارب، به تولید مجدد مبانی هنجاری خاص سیستم می پردازند. تجارب نقش بسزایی در کاربرد مکانیزم های گزینش دارند. همچنین انتظارات، رفتار ما را مشخص می کنند. بنابراین فرایندهای گزینش به تقویت و نگهداری تجارب پایه ای و مبانی هنجاری خاص سیستم می پردازند. تفاوتهایی کوچکی که مربوط به نقطه شروع تجارب پایه ای هستند، می توانند از طریق فرایندهای دنیامیک و خود- انگیزشی، تفاوتهای زیادی را از طریق فرایندهای گزینش و انتظارات ایجاد کنند.
مبانی هنجاری یک سیستم مشخص است که به عنوان تعدیل کننده ای در این سیستم های خود انگیزشی عمل می کند و سیستم را به حالت موازنه و تعادل می آورد.
امکان بازتاب و پتانسیل تغییر پذیری، هر دو ریشه در گشودگی شناخته دارند. در اینجا ما تفاوتی را بین سیستم ارزشی و مبانی هنجاری خاص سیستم در نظر می گیریم. سیستم ارزشی بوسیله احتیاجات و آرزوهای مشروع بکار گیرندگان آن شکل می گیرد. Parson ، ارزش ها را اینگونه می دارد. ارزش ها مفاهیم مطلوبی هستند که در هدف های مختلف و سطوح مختلف تولید بکار می روند به نظر Bunge ارزش ها در احتیاجات و آرزوهای مشروع ریشه دارند. نقش اصول یا نُرم ها برقراری سیستمی از روابط در بین موقعیتهای کاری مختلف می باشد.
هدف گشودگی شناختی، افزایش دقت و حساسیت سیستم جهان می باشد و بنابراین پیوندی را با بخش های منتخب این دنیا برقرار می کند. هوشیاری انجام دهندگان و بکار گیرندگان نیز از طریق ارتباط با محیط بیشتری می شود. هنگامی که انجام دهندگان به این هوشیاری پاسخ می دهند و آن را بر سیستم معرفی می کنند، بسادگی و بخش یا کشش به سوی مبانی هنجاری سیستم ایجاد می شود و ارتباطات را در سیستم بیشتر تقویت می کند. هنگامی که تفاوت بین سیستم ها و محیطشان نشان داده می شود، ماهیت سیستم ها نیز آشکار می گردد.
رو ساخت هنجاری و مبانی هنجاری خاص سیستم، یک ساخت مشخص، الگوی فکری و تربیت اعمال را برای انجام دهندگان آن ایجاد می کند. الگوی فکری و تربیت اعمال مشروط به این است که چگونه انجام دهندگان، دانش خود را سازمان دهی کرده اند تجارب آنها از طریق استفاده از دانش ایجاد می شود و تصورات آنها از طریق انتظاراتی که در پیغام ها، نمادها و اطلاعات گزینشی که در سیستم وجود دارد، تقویت می شود.
Thamas theorem می گوید که فرایندهای گزینشی تا حد زیادی، رویدادهای مورد انتظار را سریع می کنند.
هنگامی که از مفاهیم « رو ساخت هنجاری» و «مبانی هنجاری خاص سیستم» استفاده می کنیم، از این مفاهیم هیچ درک مبهمی استنباط نمی شود.
به منظور روشن کردن این مفاهیم باید از 3 مفهوم زیر که Bourdier از آن می گوید، بیشتر بدانم: حوزه اجتماعی- سرمایه نمادی و ساخت
حوزه اجتماعی یعنی سیستمی از روابط بین «جایگاه های بکار گرفته شده توسط عامل های خاص» و «مؤسساتی که برای آنچه که دارند می جنگند» است مفهوم « حوزه» به «سیستمی از روابط در بین جایگاه ها و موقعیتها» اشاره دارد. مفهوم position (موقعیت، جایگاه ) نیز، به مکان های اجتماعی و موقعیتهای اجتماعی برمی گردد. همچنین می توان مفهوم حوزه را به عنوان خرابی مفهوم نقش دانست. وقتی که مفهوم «نقش» با انتظارات مربوط به نقش های خاص می پردازد، مفهوم حوزه به روابط بین مکان ها و جایگاه ها می پردازد. مفهوم حوزه ابزاری مناسب برای افشاررو ساختارهای هنجاری و مبانی هنجاری یک سیستم مشخص است. بر طبق نظریه Bordieu ، هر سیستمی 9 وسیله در ارتباط بودن با اصول دیگر گروه ها، از نُرم ها و اصول های خود آگاهی می شود.
هر آنچه که بوسیله گروه اجتماعی، ارزشمند شناخته شود، سرمایه نمادین نامیده می شود Hobitus یا ساخت نیز سیستمی از حالتها و تمایلات است که به آنها اجازه تفکر، همل کردن و تطبیق خود با محیط اجتماعی را می دهد این مفهومی تلاش می کند تا موضوعات و اهداف اتاق اجتماعی را به هم ارتباط دهد.
برای آشکار کردن رو ساختهای هنجاری و مبانی هنجاری یک سیستم خاص، باید تمرکزمان بر روی انجام دهندگان آن در مکان ها و موقعیتهای مرکزی باشد. بنابراین سوال اینگونه خواهد بود. « چه سیستمی از روابط وجود دارد؟» سیستم های روابط می تواند پیرامون موضوعات زیر باشد: روابط حاکم- دستیابی به منابع- نظرات ( البته با توجه به مشکلات اجتماعی) سر مایه گذاری در دانش- انواع استراتژی های تغییر- دسترسی- به Network و شبکه- ارتباط با دیگر شاخه ها- مواردی از دستیابی نمادین و دستیابی مادّی – سلسه مراتب ارزشی- قوانین دستیابی و مکان های زمین شناسی موقعیتها و جایگاه ها تفکر سیستمهاتیک به ارتباطات بین عناصر بیشتر از خود عناصر تأکید دارد و این مسئله یکی از پیش نیازهای پایه ای برای مطالعه سیستم های اجتماعی می باشد. پیشرفت این روابط نیز بر درک سایبرنتیکی از مشکلات و پدیده ها ریشه دارد و این مسئله در نظرات Bunge , Bateson, Ashby بیان شده است.
اینجا نقطه ای است که تفکر سیستماتیک و پروژه Baurdieu بسیار به هم نزدیک می شوند. بر طبق نظرات Broady ، ارتباطات و خصوصیات سیستم آنها، یک جنبه و بُعد مرکزی از جامعه شناسی Bourdieu می باشد. این طرز تفکر که فاکتور های مجرد را از هم جدا و بین آنها ارتباطاتی را برقرا می کند، نظر اشتباهی را به انسان می دهد. باید کل سیستمی که به تولید پدیده می انجامد با در نظر گرفتن تحقیقات و الگوهای تعاملی، اهداف و آندوها را شکل دهند. بر اساس مباحثات انجام شده ، می توانیم معیارهایی را برای مطالعه رو ساخت های هنجاری و مبانی هنجاری یک سیستم خاص لیست کنیم.
1-الگوها: روابط اجتماعی بین بازیگران و انجام دهندگانی که الگوهای مشخص فکری را در جامعه می سازد.
2-تفاوت: افکار و الگوهای اعمال متفاوت از دیگر سیستم های اجتماعی اند.
3-وحدت: لفکار و الگوهای اعمال بوسیله انجام دهندگان در حوزه اجتماعی مشخص تقسیم می شود.
4-خود- تولیدی: افکار و الگوهای اعمال به تولید مجدد خود از طریق نّرم ها و اصول می پردازند.
رو ساخت های هنجاری و مبانی هنجاری یک سیستم خاص در شکل 2 شرح داده شده است.
نرم ها یا اصول از طریق پیشرفت سیستم روابط بین انجام دهندگان، رسمی می شوند و بدینوسیله ثبات یک سیستم اجتماعی شکل می گیرد. وجود سیستم های ارتباطی بسیار حیاتی است زیرا آنها تقابل را در بین انجام دهندگان افزایش می دهند و بنابراین در کل سیستم یا بخش عظیمی از آن نفوذ می کنند.
یکی از اهداف اصلی رو ساخت هنجاری مشخص کردن این موضوع است که تغییر در سیستم فردی سریعتر از تغیرات کل سیستم انجام شده باشد.
اگر این موضوع اتفاق بیفتد، کل این حیط و حوزه از مهم فرو می باشد. به اینچنین تغییرات، تغییرات مورفوژنتیکی می گویند زیرا این تغییرات بر کل سیستم اثر می گذارد و روابط جدیدی را بین عناصری که اجازه ساختارهای جدید را می دهند، ایجاد می کند. به تغییراتی که بر کل سیستم اثر نمی گذارند و اجازه می دهند که روابط و ساختار های جدید روی دهند، تغییرات morphostafc نامیده می شوند.
رو ساختهای هنجاری برای مشخص کردن این مسئله است که در حین جلوگیری از تغییرات مورفوژنتیکی، تغییرات مورفواستانیکی اتفاق می افتند.
تغییرات ساختاری به شیوه های زیر اتفاق می افتند:
1-از طریق رو ساختهای هنجاری که دستخوش تغییرات مورفوژنتیکی می شموند
2-از طریق سیستم باز شناختی ای که بر مبانی خاص سیستم تأصیر می گذارد و این تأثیر گذاری به سمت رو ساخت های هنجاری ای است که خود دستخوش تغییرات مورفوژنتیکی است.
رو ساخت هنجاری بر مبانی هنجاری یک سیستم مشخص تأثیر می گذارد (Braten )
Braten سیتم های اجتماعی- فرهنگی را اینگونه تعریف می کند: یک سیستم معنی دار پردازشی که به مشارکت شرکت کنندگانی می پردازد که هویت خود و شبکه شان را از طریق درک خود و جهانشان حفظ یا انتقال می دهند. بر طبق نظرات Brate ، تحت شرایط خاص، مفاهیم عادی مشرک به اندازه ای نزدیک اند که هر دیگاه رقابتی ای را رد می کند و اینچنین سیستمی را می توان انحصار یک مدل دانست. انحصار مدل مفاهیم Braten مستقیماً با رو ساختهای هنجاری متصل است. رو ساختهای هنجاری مربوط به یک حیط با توجه با ارزش ها، هویت و انحصار مدل آن، با رو ساختهای هنجاری دیگر در محیط های دیگر متفاوت است. همانطور که ما در اینجا از توجه Bourdieu به روابط بین موقعیتها و جایگاه ها به منظور توضیح رو ساخت هنجاری صحبت می کنیم. خوب است بدانیم که Braten نیز در مدل خود به کاربران محسوس در هر محیط ای اشاره دارد که این کاربران به نوبه خود، دیگر کاربران را وادار به انعکاس علایق و رویکردهایشان می کند. مغایرتی بین دیدگاه Braten و دیدگاه ما وجود ندارد. تنها تفاوت در افشاء جنبه های مختلف رو ساخت های هنجاری است.
تغییرات مورفواستراتیک برای ایجاد پایداری و انعطاف پذیری کل سیستم ضروری است. این پایداری و انعطاف پذیری از طریق یک فرایند پیوسته غیر ساز ماندهی شده شکل می گیرد(Johonnssen )
این نکته را Robb نیز بیان می دارد و همچنین می گوید: تغییرات مورفوژنتیکی با تعریف مجدد مداهای واقعیت سازمانی سر و کار دارند.»
رو ساخت هنجاری الگوهای ارزیابی بی دقیق و مستقیمی برای کنترل سیستم های فردی دارد. این ابزارها و الگوهای دقیق بوسیله ارزش ها اصولی که به راه های مختلف ایجاد و یا منتقل شده است، شکل گرفته راه هایی مثل جشن ها، تحصیلات، نظرات، نمادها و شکل گیری عقاید، سیستم کنترل مستقیم بیشتر با قوانین و مقررات در ارتباط است. هر دو مکانیزم کنترل دقیق و مستقیم، با هم فرق دارند و مبهم و بنابراین رسیده به دیدی از اینچنین سیستم برای یک مشاهده گر بسیار دشوار است.
اصول خاص سیستم، حاصل رو ساخت های هنجاری ای مشابه با منفی که به نقل پیغام ها می پردازد (جایی که رو ساخت مشابه با متن می باشد) است.
هر مبانی هنجاری یک سیستم مشخص، تا مقدار مشخص رو ساخت های هنجاری را در یک محیط اجتماعی منعکس می کند. رو ساخت هنجاری در همه مبانی هنجاری یک سیستم مشخص وجود دارد مانند وجود هولوگرافیک. سیستم به تولید مجدد خود از طریق نرم ها یا اصول می پردازد.
فراساخت یا رو ساخت هنجاری یا مبانی هنجاری یک سیستم خاص بندرت از طریق مطالعه افراد و تأثیراتشان آشکار می گردد، هر چند که اینچنین مطالعاتی وجود داردئ. سیستم ارتباطی بین موقعیت ها و تعامل بین افرادی که این جایگاه ها و موقعیتها را بکار می گیرند، فراساختار یا رو ساخت را می سازد. ارتباط بین فراساخت هنجاری و مبانی هنجاری یک سیستم خاص، 2 نظر منطقی متفاوت را ارائه می کند و این در حالیست که فراساخت های هنجاری مقدم بر مبانی هنجاری یک سیستم خاص هستند،
از این بحث، در این بخش، می توان به این نتیجه رسید که: بسته بودن هنجاری و گشودگی شناختی، تأثیرراتی بر افکار و بر سیستم اجتماعی دارد. افکار و استراتژی اعمال، بر نوع دانشی که توسط شرکت بدان تأکید می شود، تأثیر می گذارد. در بخش بعدی این مقاله به بحث پیرامون پیشرفت مبانی دانشی یک شرکت و اینکه چگونه می توان از آن برای ایجاد خلاقیت استفاده کرد، می پردازیم.
ایجاد دانش جدید برای ابتکار و خلاقیت
Barten می گوید. اگر فردیت افراد مختلف را با یک مجموعه خاصی از فعالیتها ترکیب کنیم، دانش سازمانی بوجود می آید این مسئله نکته را در بردارد که یادگیری تعاملی می تواند در یک سیستم به وقوع پیوندد.
اهمیت یادگیری تعاملی در شرکتها بوسیله Teece ،lundrall
Johnson بیان شده است. Tusman و Nodler می گویند که سازمانهای مبتکر معمولا یک خصوصیت را دارا هستند و آن اینکه : از آنها سیستم های بسیار تأثیرگذار بر یادگیری هستند. به منظور رسیدن به این نکته، و همانطور که نویسندگان فوق الذکر گفته اند، به سازمانی که هدفش هم پایداری و هم تغییر است، نیاز است. بدین طریق، بسته بودن هنجاری و گشودگی شناختی، شاخص های عملکرد و سطح ابتکار یک شرکت می شود.
Takencbi, Nonaka نیز مدیریت دانش را شرح می دهند: ایجاد دانش جدید و مرتبط با کار، انتشار آن در سازمان و بکار بردن آن در محصولات، خدمات و سیستم ها،
Lundvall می گوید: تقابل دانش ضمنی در برابر دانش مدون به عنوان 2 منبع مختلف، در هنگامی که جریانی بین این دو وجود دارد، اصلاض سودمند نیست. در اینصورت ارتباطات بسیار بیشتر پیچیده و همزیگرانه می شود. البته Takenchi, Nonaka نیز به این نکته اشاره داشته اند.
همگان می دانند که «دانش» و «ابتکار» نیروی رقابتی مورد احتیاج برای شرکتهای موفق است. Quinn می گوید: توسعه و مدیریت هوش و مهارذت انسانی دغدغه مهمتری برای مدیران شرکتهای موفق، نسبت به مدیریت و گسترش سرمایه های فیزیکی است» این نکته ذکر شده توسطTaku chi,Nonaka و مقالات نیز پیرامون ابتکار نیز بیان شده است.
Polanyi می گوید که دانش ضمنی ای که منجر به خلق سرمایه های پنهان می شود، مهارت محور است و مردم به آن مشتاقند. این نکته بدین معنی است که انسانها به عنوان «منابع» بسیار مهم اند و نه فقط به عنوان نیروی کار، بلکه به عنوان انباشتگر و تولید کننده سرمایه های پنهان این نظر عمر استاست با نظر Jacobson که می گوید که سرمایه های پنهان و نامرئی ، فاکتور های کلیدی موفقعیت اند زیرا دستیابی به آنها دشوار است. Roehl, Itami نیز بر این باورند که سرمایه های پنهان و نامرئی، اغلب تنها منبع مزیت رقابتی است که در طول زمان باقی می ماند. همچنین Nonaka, Takenchi بر این تأکید دارنمد که دانش ضمنی، منبع اصلی برای ایجاد دانش جدید و ابتکارات همیشگی می باشد.
McGrath می گوید: بیشترین نقطه قوت این سرمایه ها به این است که آنها ضمنی و غیر محسوس اند. نمونه ای از یک شرکت موفق که در scandiniva (اسکاندینیوا) از ابتکارات و خلاقیت استفاده کرده شرکت سوئدی Rammaes می باشد. پایه دانشی این شرکت ضمنی است و از طریق یادگیری سازمانی و مربوط به کار به آن دست یافتند. در نتیجه ماهیت پیچیده کار، ترکیب نیروی کار از کارمندانی که دارای سابقه آموزشی سنتی و عملی هستند به سوی کارمندانی با تحصیلات بالاتر و مجهز به مسائل تئوری پیش خواهد رفت. این دسته از کارمندان باید دارای نیروی روشن شناختی باشند و بتوانند مشکل را تعریف و رفتار مناسبی در مواجه با آن داشته باشند و همچنین مهارتهایی نیز برای « تحلیل» و «ترکیب» دارا باشند.
Takeuchi, Nanoka اینگونه می گویند که: «ماهیت ایجاد دانش بطور عمیقی ریشه در فرایند ساخت و مدیریت «ترکیب« دارد هر چند که مهارتهای عملی و کاربردی ای مثل واقع نگری، ابتکار عمل، توانایی خلق در سیک پذیری را نیز باید داشته باشند.
Barton ، این نوع دانش را به عنوان مهارتهایی با شکل T می خواند. افرادی دارای این نوع دانش هستند، ترکیبی از دانش تئوری و کاربردی را دارا هستند و همزمان می توانند ببینند که چگونه شاخه دانش آنها با دیگر شاخه های دانش در تعادل است. اینها افرادی با دانش سیستماتیک اند و در مقابل افرادی با دانش شاخه ای قرار می گیرند که می توانند زبان همه شاخه ها را بفهمند. معمولا این افراد صلاحیت و شایستگی نشان را از طریق انوان شاخه های اجرایی، گسترش داده اند و بنابراین مهارتهای تفکر هم کوشی را در خود بالا برده اند.
معمولا یادگیری مشارکتی و سازمانی، خواستار این مسئله است که مدیران میانی و رهبران پروژه رسیک پذیر باشند. اینها آموزههایی از ژاپن است که Takeuchi, Nanoka به ما می آموزند: در دیدگاه این دو Takeuchi, Nanoka مدیران میانی، نقش کلیدی ای را در فرایند تولید دانش سازمانی بر عهده دارند. هر چند که غرب، مدیران میانی را به عنوان سرطان یا نسل ظاهر نشده توصیف می کنند.
با اینحال، مدیران میانی در شرکتهایی که به تولید دانش می پردازند به عنوان نقطه اصلی یا پل و یا مهندسان دانش قلمداد می شوند.
بر اساس مباحثات انجام شده، رده بندی ای از دانش را خواهیم داشت که می تواند برای ایجاد دانش و پیوستگی آن و به منظور رسیدن به خلاقیت و ابتکار، مورد استفاده قرار گیرد.
مهمترین تفاوت بارز در این مبحث تفاوت بین 2 دانشی است که یکی بسادگی با دیگران ارتباط برقرار کرده و دیگرای دانشی است که ارتباط برقراری کردن و دیگران دانشی است که ارتباط برقرار کردن آن با دیگران دشوار است. Qninn, Winter اینچنین تفاوتی را آشکار کرده اند.فرا دانش بر پایه دانش است و دانش های ساده و روشن را می سازد همچنین به اینکه ما چگونه می فهمیم می پردازد و هنگام که ما بر پایه مبانی هنجاری خود پاسخ می دهیم، این فرا دانش آشکار می شود. فرا دانش، هم یک محصول و هم یک فرایند است.
Varela,Maturna آن را به عنوان یک فرایند اینگونه بیان داشته اند انعکاس و بازتاب فرایند ی از دانستن این موضوع است که ما چگونه می فهمیم و می دانیم اگر آن را به عنوان یک محصول در نظر بگیریم دانشی است پیرامون اینکه ما چگونه فکر می کنیم. فرا دانش به رویکردهای افراد وابسته و اینکه چه چیزی را چگونه آن را می بینیم هنگامی ککه فردی در شرکتی در چهارچوب رویکردی خاص و الگوی اقتصادی- تکنولوژی خاصی کار می کند، انباشته های بیشتری نسبت به دیگران می اندازد به اینکه کاری، چگونه درک و تفسیر شود، آن رویکرد معنی پیدا می کند بنابراین فرا دانش یک شکلی از تفسیر در سویه در بین افراد یست که در رویکردی با هم سهیم اند. در این شیوه بر همان اندازه که دانشی برای شرکت، واضح، آشکار و پر معنا است، بر همان اندازه بر این افراد تأثیر می گذارد. هر چه که این رویکرد در بین مهمترین بکارگیرندگان آن، واحدتر باشد، بسته به اینکه چه نوع دانشی برای موقعیت رقابتی آن شرکت ضروری است، آن رویکرد با نفوذ تر خواهد بود. افرادی که در شرکت دارای درجات مختلف فرا دانش اندو یا دارای رویکرد های متفاوتی اند، می توانند که به یک پدیده نگاه کنند آن را بطور متفاوتی تفسیر کنند و با توجه به فرصتهای و چالش های شرکت، معانی مختلفی به آن بدهند.
دانش صریح،
بخشی از پایه دانشی ماست که می توان از آن به عنوان اطاعات در برقراری ارتباط با دیگران، استفاده کرد دانش صریح هم می تواند قابل مشاهده و هم چند فاعلی باشد.
Bunge دانش شهودی را اینگونه تعریف می کندp را بخشی از دانش صریح در نظر بگیرید آنگاه p در صورتی مشاهده است که p در بعضی جوامع عمومیت داشته باشد. باشد و 2 p قابل تست و چک تست و چک کردن باشد، حال اداراکی باشد یا خواه تجربی دانش ضمنی ، شکلی مهارت و توانایی است
Drucker می گوید: تنها راه یادگیری مهارت، از طریق کارآموزی و تجربه است.
Daril foray نیز می گویند که هیچ دانشی با الذاته، ضمنی نیست آنچه که باید انجام شود، خلق انگیزه برای ارتباطی کردن دانش ضمنی است.
polayi می گوید که این نوع دانش را می توان به عنوان خبرگی محسوب کرد.
دانش پنهانی
و دانستن اینکه ما چگونه می فهمیم، پیش فرضی و انگیزه ای است که بر افکار و اعمال ما تأثیر می گذارد دانش پنهانی، به عنوان نوعی الگوی فردی یا یک الگوی تجاری و اقتصادی فنی بوشیوه فکر کردن و اعمال ما تأثیر می گذارد و مانند گذرگاهی است که طرز افکار و اعمال ما را به هنگام بیان نظران جدید هدایت می کند دانش پنهان به سازماندهی پیشرفت مدلهای ذهنی، انتخاب متغیرها، گزینش حقایقی که بر آن تمرکز می کنیم موقعیتهای متافیزیکی مان و علایق تئوریکی مان می پردازد دانش پنهان را می توان به 2 بخش تقسیم کرد مقرارتی برای فکر کردن و مقرراتی برای عمل کردن در این شیوه دانش پنهان با اصول خاص شرکت در ارتباط خواهد بود
فرادانش
و دانش صریح در سیستم تحصیلی رسمی و در دنیای تجاری آموزشی داده می شوند ما در غرب در این زمینه بسیار خوب هستیم و عنوانی به نام دانش فراموشی شده داریم که بوشیله آن نمی توانیم به آسانی با دیگران در ارتباط باشیم ولی همانطور که بوسیله Takenchi, Nonaka نشان داده شده استف ممکن است که این دانش همانی باشد که شرکت های ژپنی با آ ابتکار و خلاقیت را ایجاد می کنند.
دانش ضمنی بوسیله استفاده کردن و انجام دادن آموخته می شود می توان دانش ضمنی را بوسیله استعاره قیاس در سیستم تحصیلی و دنیای تجاری تقسیم کرد این موضوع در Honda انجام شده است آنها در آنجا اردوگاه های طوفان ذهنی را برپا کرده اند (Brainstorming ) و جلسات غیر رسمی ای به منظور حل مشکلات موجود در مسیر پیشرفت پروژه را دارند فقط به یاد داشته باشید که این جلسات پیرامون دانش ضمنی و دانش صریح بحث می کنند و نه طوفانی ذهنی ای که ما معمولاً با آن سروکار داریم.
می توان دانش پنهان را با اجتماعی کردن آن آموخت و می تواند با تمرکز بر روی موجودیت آن و با استفاده از گروه های متمرکز تقسیم شود.
دانش ارتباطی
با تعاملات آموخته شده است و می توان آن را با کار سیستماتیکی که در تیم های تکمیلی شکل می گیرد، هم در سیستم تحصیلی و هم در دنیای تجاری سهیم کرد مثالی از این مورد، یک شرکت ژاپنی است که توسعه دانش ارتباطی خود می پردازد. آنها شریکان و فروشندگان خود را به هنگام ویزین از مشتریان اروپایی، به همراه خود می آورند در این شیوه هم شرکت و هم فروشندگان، علاوه بر ارتباط با مشتریان، به توسعه و تقویت ارتباطات خود می پردازند و بدین طریق دانش پنهان نیز آشکار می شود.
بر اساس بحث های گذشته، الگویی برای مدیریت دانش ارائه می دهیم.
در غرب، ما در تولید و استفاده از دانش خوب عمل می کنیم، اما در ژاپن، به گفته Takenchi, Nonaka آنها بیشتر بر دانش ضمنی برای فرایندهای ابتکاری تأکید دارند اکر این موضوع امکان پذیر باشد که به تولید دانشی دست زنیم که برای برقراری ارتباط با دیگران دشوار باشد (ضمن، پنهان و دانش ارتباطی باشد) ، آنگاه می توانیم فرایندهای یادگیری، تبدیل و ابتکار را در سازمان ها سرعت بخشیم.
برای تولید دانش به منظور ایجاد ابتکار، باید فرایندی را سازمان دهیم که در آن دانشی وجود داشته باشد که ارتباط با آن دشوار و تنها با افراد خاصی قابل فهم باشد. این موضوع می تواند به شکل یک سیستم جامع و مدل شبکه ای باشد که Rothwell آن را مدلهای ابتکاری نسل پنجم می نامد برای اینکه این موضوع رخ دهد، باسد دانش ضمنی، دانش پنهان و دانش ارتباطی را به شیوه ای قابل، توضیح کنیم تا بتوانیم آن را با دیگران تقسیم کنیم. بسیار سخت است. که به انتقال دانش بپردازید که به خاطر اهمیتش از انتقال آن اجتناب می کنید برای درک اینکه برای درک اینکه چه نوع دانشی برای دستیابی به موفقیت های ابتکاری ضروری است. انعکاس به مبانی هنجاری شرکت ضروری می باشد. اهمیت مبانی هنجاری برای فرایند ابتکاری به عنوان «مدل فرهنگی از انتقال مهارت » نیز معنی شده است. این مدل در تقابل با « انتقال دانش به عنوان تکه هایی از اطلاعات» و یا در تقابل با مدل الگوریقک است مدل فرهنگ آموزی تأثیر بسیاری بر تحقیات ابتکاری داشته است.
lundvall می گوید: تقریباً همه خلاقیتها و ابتکارات به انعکاس دانش موجود که به شیوه ای جدید ترکیب شده است، می پردازندو سوالی که در بخش دیگر این مقاله به آن می پردازیم این است چگونه می توانیم خلاقیت و انتکار را در شرکت ها دسته بندی کنیم؟
روشن کردن جواب این سوال برای فهمیدن روابط بین اصول خاص شرکتی، مبانی دانشی شرکت و ابتکارات مفید است.
ابتکارات سازمانی
اصولا 2 نوع ابتکار وجود دارد. ابتکارات فرایند و ابتکارات محصول این دو بصورت تقابلی دافع نیستند البته تاحد زیادی به یکدیگر بستگی دارند ابتکارات فرایند را می توان به 2 بخش سازمان و تکنولوژی تقسیم کرد «سازمان به معنی سازمان بازاریابی جدید» و «سازمان ورودی شرکت» می باشد.
( منظور از تکنولوژی نیز در اینجا به اثرات مقنعی انسانی اشاره دارد).
که این خود می تواند به 3 جدا دسته بندی شود: ابزار، ماشین و آدم ماشینی این تعریف از تکنولوژی ما را از Johnson که اینکه بیان می دارد، جدایی می کند: به دانشی که در فرایند تولید بکار می رود، تکنولوژی می گویند به عقیده ما در چنین مفهومی از تکنولوژی، مفهوم دانش بسیار نامشخص خواهد بود و مفهوم تکنولوژی از درک روزانه ما از آن کنار می رود بنابراین سوالی که از Jahnsonn مطرح می شود این است که پس نظرش درباره دانش ضمنی چیست؟ اگر به نظر او، دانش ضمنی نیز بخشی از مفهوم تکنولوژی را می سازد، پس از به نظرها، تکنولوژی بسادگی بسیاری از اهداف تحلیلی خود را از دست می دهد. همچنین اگر بخواهیم همه دانش صریح را نیز در مفهوم تکنولوژی بگنجانیم، همین قفیه برای آن نیز صادق است. ما این تفاوتها را در شکل 3 حذف کرده ایم تا سبب پیچیدگی شکل نشویم هر چند که در محیط کاربردی، این تفاوت هابسیار مهم هستند بنابراین می توان خلاقیت و ابتکار را بصورت نموی و یا پیشرفت های پلّه ای و با ابتکاری پیوسته، ابتکارات افراطی و یا هر آنچه که از لحاظ کیفیت جدید باشد، دانست ابداعات افراطی و پیوسته می توانند خود گردان باشند. اگر چیزی جدید باشد می توان آن را جدا و یا بصورت فراگیر نگه داشت هر آن چیزی که جدید باشد به تغییرات محصول یا فرایند وابسته است. برای ابداع خودکار، snowboard را مثال زد و برای ابداع سیستمیک (فراگیر) Inmsos/2 را مثال زد که تغییر را در زنجیر ارزش دیگر سیستم ها متضمن می داند شکل 4 نمایش از طرح کلیاین تفاوت ها را بیان می دارد.
kodama , fleck, Miles, Jagger به توضیح ابداعات سیستمیک پرداخته اند. Teece , chesbrough نیز اهمیت انواع مختلف اشکال سازمانی را برای انواع مختلف ابداعات بیان کرده اند.
ما در اینجا به آزمایش نرم ها و هنجار ها از دیدگاه خود تولید،پیشرفت دانش و انواع ابداعات، دست زده ایم در نتیجه گیری، این 3 ماهیت را با جمع خواهیم کرد تا تلاشی را برای شروع یک مدل یک پارچه ای که بعداً بوسیله مطالعات تجربی، به منظور دستیابی به خط مشی برای شرکتهای فردی و همچنین سیستم حمایت عمومی است،داشته باشیم

4- نتیجه گیری: یکپارچه کردن کل مدل
سوال آغازین این بود که: ارتباط بین هنجارهای خاص شرکت، مبانی دانشی شرکت و ابتکارات چیست؟ به این منظور مدلی را ارائه و عناصر فردی آن را مرور کردیم. اکنون به جمع بندی بحث به منظور رسیدن به پاسخ دقیق تر می پردازیم.
اگر به ابتکارات محصولی پیوسته احتیاج شود، آنگاه شرکت باید بر پیشرفت آن بخش از دانشی که ضمن،پنهان و ارتباطی است بیشتر تاکید ورزد و باید این اطمینان را نیز به وجود آورد که سیستم تا حد زیادی از لحاظ شناختی،باز است.
اگربه ابتکارات محصولی اساسی احتیاج شود،آنگاه شرکت باید بر پیشرفت آن بخش از دانشی که بیشرفت فرا دانش و دانش صریح است بیشتر تاکید ورزد و این در حالیست که باید تا حد زیادی بسته بودنشناختی را نیز فراهم کند.
اگر به ابتکارات مدام فرایند احتیاج باشد، آنگاه شرکت باید بر پیشرفت آنی بخش از دانشی که ضمنی، پنهان و ارتباطی است بیشتر تاکید ورزد و در اینصورت باید درجات کمی از گشودگی شناختی وجود داشته باشد اگر به ابتکارات فرایندی اساسی احتیاج باشد، آنگاه شرکت باید بر پیشرفت آن بخش از دانشی که بیشتر فرا دانش و دانش صریح است، بیشتر تاکید ورزد و در اینصورت باید درجات کمی از بسته بودن هنجاری موجود باشد.
Paulson,moore,lynn بر این باورند که ابداعات بنیادی، باید متضمن نوع دیگری از مدیریت باشند و نه فقط ابداعات پیوسته. یک نوع مدیریتی که به شرح زیر باشد:آنچه که برای پیشرفت توسعه های نموی، تمرینی به حساب می آید، ممکن است غیر قابل اجرا و یا برای پیشرفت ابتکارات ناپیوسته زیان آور نیز باشد بسیاری منصفانه است اگر فرض کنیم که انواع مختلف دانش در ارتباط با انواع مختلف ابتکارات بکار می رود.
همانطور که ثابت شده نزدیکی با مشتری برای ابداعات پیوسته، ضروری است اما هنوز در این مسئله مشکوکیم که آیا این نکته در پیشرفت ابداعات بنیادی نیز بکار می رود؟ چون ضرورتاً فرصتهای تکنیکی را نمی شناسد و همچنین شرکتها نیز نمی دانند که چه کسانی خریداران آینده ابداعات و ابتکارات بنیادی هستند مثالی از این موضوع که در آن مشتری مستقیماً با ابداعات بنیادی مخالفت کرده است، توسط lynn نشان داده شده است.
Corning قصد توسعه نوری را برای ttt داشت آنها با مشتری درباره این امکان صحبت کردندو ttt مخالفت کرد و نظرش بر این بود که به مشکلات جاری بپردازند. Corner به این موضوع توجه نکرد و علی رغم دیدگاه مشتریانش به توسعه فیبرنوری که معلوم شد موفقیت بزرگی در بازار بوده است، دست زد
صحبتهای lynn پیرامون ابتکارات بنیادی بسیار روشن و صریح است: نزدیکی به مشتری بیشتر یک خطر برای پیشرفت ابداعات بنیادی بر حساب می آید تا کمک شرکتهایی که توسط lynn مورد آزمایش قرار گرفتند، از انواع مختلف تحلیل های بازاری برای تست نیازهای آتی ابدعات بنیادی استفاده کردند مانند: تست مفاهیم مروری بر مشتری، تحلیل پیوسته، تمرکز بر گروه و طبقه بندی گفته lynn خوشبختانه تصمیمات Motorola و corning و GE برپایخ نتایج این تحلیل ها نبوده است.
به نظر می رسد که ابتکارات ابداعی و ابتکارات پیوسته از لحاظ کیفیتی به مبانی دانستی مختلفی در شرکت و همچنین به مبانی هنجاری مختلفی که از لحاظ شناختی باز، و از لحاظ هنجاری بسته باشند، احتیاج دارد. به نظر می رسد که ابدعات بنیادی به تماس با مشتری کمتری احتیاج داشته باشد ولی یک شرک به هنجارها، ارزش ها و توانایی شخصی فرد و همچنین به مقدار زیادی بسته بودن هنجاری سیستم معتقد است.
برخلاف این مسئله، در ابتکارات مداوم و همشیگی، تماس نزدیک با مشتری ئ استفاده فعال از دانشی که بسادگی با دیگران ارتباط برقرار نکند (به منظور جلوگیری از تقلید رقیبان) مورد احتیاج است در اینجا مبانی هنجاری شامل یک سیستم باز شناختی می شود که با تأکید بر خصوصیاتن دانش ضمنی، پنهان و ارتباطی ، خود را در مقابل رقیبان حفظ می کند و شانس تقلید را کاهش و موقعیت رقابتی خود را در طول زمان حفظ می کند.
SCHUMPETER می گوید شرکتهایی که حق انحصار فروش با انحصار چند جانبه فروش را دارند، اگر با ابتکارات محصول خود توجه کنند، بهتر به ابداعات و ابتکارات پاسخ می دهند. این شرکتها به انحصار مبانی دانستی خود از طریق بسته بودن هنجاری دست می سابد شرکتهایی که از لحاظ هنجاری بسته هستند نیز بیشتر به سوی ابتکارات فرایندی پیوسته می روند. همچنین این نکته بدین معنی است که شرکتهای بازار – محور و آنهایی که بیشتر در معرض رقابت مستقیم هستند، برای توجه به اینگونه ابتکارات مناسب تراند.



امضای کاربر : در زندگی انسان سه راه دارد:
راه اول از انديشه مي‌گذرد،اين والاترين راه است.
راه دوم از تقليد مي‌گذرد، اين آسان‌ترين راه است.
و راه سوم از تجربه مي‌گذرد، اين تلخ‌ترين راه است.
(کنفسيوس)
پنجشنبه 22 تیر 1391 - 13:34
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 5 کاربر از admin به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: f_hamedi / moein-dorribakhsh / aghapourfatemeh / abbas / hiva /
پرش به انجمن :