زمان جاری : یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 - 2:25 بعد از ظهر
moein-dorribakhsh
ارسالها : 185
عضویت: 3 /3 /1391
محل زندگی: بابل
شناسه یاهو: Moein.Dorri
تشکرها : 323
تشکر شده : 292
|
پاسخ :
12 RE 45 جمله مدیریتی از 45 کتاب مدیریت
6).انسان در بازی گاهی میبرد و گاهی چیز یاد میگیرد.
7).هنر بازاریابی امروز بلکه اسکیمو را به عنوان یک مشتری خشنود همواره در کنار داشتن است.
8).مشتریان زبان گویایی دارند, اگر بیواسطه با آنها در ارتباط بوده و گوشی شنوا داشته باشیم میتوان از ایشان چیزهای زیادی یاد گرفت.
امضای کاربر : راه رهايی از تعلل، اقدام كردن است.
|
|
شنبه 13 خرداد 1391 - 08:19 |
|
moein-dorribakhsh
ارسالها : 185
عضویت: 3 /3 /1391
محل زندگی: بابل
شناسه یاهو: Moein.Dorri
تشکرها : 323
تشکر شده : 292
|
پاسخ :
13 RE شیشه های کسب و کار شما کدامند؟
جان ساندرلند، مدیر عامل سابق یکی از شرکتهای محصولات غذایی در آمریکا، در مقابل استدلال مدیرانش مبنی بر اینکه میتوان یا فروش را افزایش داد یا حاشیه سود را، و نه هر دو را، با یک تمثیل پاسخ میداد. او زمانی را به مدیر یادآوری میکرد که انسانها در کلبههای گلی زندگی میکردند و در تلاش بودند که هم کلبه را گرم نگاه دارند و هم از نور خورشید در داخل کلبه بهره ببرند: یک سوراخ در دیوار کلبه باعث میشد بتوان از نور روز استفاده کرد اما سرما هم به درون کلبه راه مییافت؛ بستن سوراخ باعث میشد درون کلبه گرم شود اما کاملاً تاریک باشد. اختراع شیشه داشتن همزمان گرما و نور را امکان پذیر کرد. او سپس میپرسید: «شیشه کجاست؟»
امضای کاربر : راه رهايی از تعلل، اقدام كردن است.
|
|
شنبه 13 خرداد 1391 - 08:39 |
|
تشکر شده: |
2 کاربر از moein-dorribakhsh به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:
abbas / aghapourfatemeh / |
|
moein-dorribakhsh
ارسالها : 185
عضویت: 3 /3 /1391
محل زندگی: بابل
شناسه یاهو: Moein.Dorri
تشکرها : 323
تشکر شده : 292
|
پاسخ :
14 RE
6).انسان در بازی گاهی میبرد و گاهی چیز یاد میگیرد.
7).هنر بازاریابی امروز بلکه اسکیمو را به عنوان یک مشتری خشنود همواره در کنار داشتن است.
8).مشتریان زبان گویایی دارند, اگر بیواسطه با آنها در ارتباط بوده و گوشی شنوا داشته باشیم میتوان از ایشان چیزهای زیادی یاد گرفت.
امضای کاربر : راه رهايی از تعلل، اقدام كردن است.
|
|
چهارشنبه 17 خرداد 1391 - 08:34 |
|
تشکر شده: |
2 کاربر از moein-dorribakhsh به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:
abbas / aghapourfatemeh / |
|
moein-dorribakhsh
ارسالها : 185
عضویت: 3 /3 /1391
محل زندگی: بابل
شناسه یاهو: Moein.Dorri
تشکرها : 323
تشکر شده : 292
|
پاسخ :
15 RE 45 جمله مدیریتی از 45 کتاب مدیریت
9).مسیر ناهموار تحول باید بهکوشش خود مدیر پیموده شود, زیرا تحول چیزی نیست که مدیر فرمان دهد و دیگران اجرا کنند.
10).به جای شغل, در پی مشتری باشید, اگر انسان بتواند محصولی عرضه کند که خواهان داشته باشد, از بیکاری نجاتیافته است.
امضای کاربر : راه رهايی از تعلل، اقدام كردن است.
|
|
چهارشنبه 17 خرداد 1391 - 08:47 |
|
تشکر شده: |
2 کاربر از moein-dorribakhsh به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:
abbas / aghapourfatemeh / |
|
moein-dorribakhsh
ارسالها : 185
عضویت: 3 /3 /1391
محل زندگی: بابل
شناسه یاهو: Moein.Dorri
تشکرها : 323
تشکر شده : 292
|
پاسخ :
16 RE 45 جمله مدیریتی از 45 کتاب مدیریت
11).دنیا را دوگونه میتوان تغییر داد: با قلم(کاربست اندیشه) و با شمشیر (کاربست زور).
12).میتوان مدیر مردم نبود ولی آنان را دوست داشت,اما بدون عشق به مردم نمیتوان آنها را مدیریت کرد.
13).مدیریت یعنی هنر جلب پیروی داوطلبانهء دیگران.
14).موفقیت اغلب باعث غرور شده و غرور باعث شکست میشود.
15).برای پیروزی ابلیس, کافی است آدمهای خوب دست روی دست بگذارند.
امضای کاربر : راه رهايی از تعلل، اقدام كردن است.
|
|
شنبه 20 خرداد 1391 - 08:01 |
|
moein-dorribakhsh
ارسالها : 185
عضویت: 3 /3 /1391
محل زندگی: بابل
شناسه یاهو: Moein.Dorri
تشکرها : 323
تشکر شده : 292
|
پاسخ :
17 RE «لازم است بعضی وقتها......»
میگن یه روز ده نفر داشتن توی جنگل میرفتن. دوتاشون میفتن توی چاه. تلاش میكنن كه بیان بالا اما بقیه داد میزدن كه شما نمیتونید بیخیال شین. یكیشون قبول میكنه و میمیره. اما اون یكی همچنان تلاش میكنه در حالی كه بازم بقیه داد میزدن تو نمیتونی. بالاخره میرسه بالا. همه تعجب میكنن. تازه میفهمن كه طرف كر بوده. روی كاغذ مینویسه: دوستان از اینكه منو تشویق كردین تا بیام بالا ممنونم. پس لازمه بعضی وقتا كر بشیم.
امضای کاربر : راه رهايی از تعلل، اقدام كردن است.
|
|
چهارشنبه 24 خرداد 1391 - 08:33 |
|
moein-dorribakhsh
ارسالها : 185
عضویت: 3 /3 /1391
محل زندگی: بابل
شناسه یاهو: Moein.Dorri
تشکرها : 323
تشکر شده : 292
|
پاسخ :
18 RE «تصویر ذهنی»
شخصي سر كلاس رياضي خوابش برد. زنگ را زدند بيدار شد و با عجله دو مسئله را كه روي تخته سياه نوشته شده بود يادداشت كرد و با اين «باور» كه استاد آنرا به عنوان تكليف منزل براي هفته بعد داده است به منزل برد و تمام آنروز و آن شب براي حل كردن آنها فكر كرد. هيچيك را نتوانست حل كند. اما طي هفته دست از كوشش برنداشت. سرانجام يكي از آنها را حل كرد و به كلاس آورد. استاد به كلي مبهوت شد زيرا آن دو را به عنوان دو نمونه از مسايل غير قابل حل رياضي داده بود.
«شرح حكايت»
هر فردي خود را ارزيابي مي كند و اين برآورد مشخص خواهد ساخت كه او چه خواهد شد. شما نمي توانيد بيش از آن چيزي بشويد كه باور داريد «هستيد».
اما بيش از آنچه باور داريد «مي توانيد» انجام دهيد.
امضای کاربر : راه رهايی از تعلل، اقدام كردن است.
|
|
چهارشنبه 24 خرداد 1391 - 08:40 |
|
moein-dorribakhsh
ارسالها : 185
عضویت: 3 /3 /1391
محل زندگی: بابل
شناسه یاهو: Moein.Dorri
تشکرها : 323
تشکر شده : 292
|
پاسخ :
19 RE «مديريت موفق مثل شعبده بازی است»
يك روز رئيس يك شركت در رستورانی، واقع در مركز شهر ناهار می خورد. وسط ناهار بود كه صدای آشنای 4 نفر را از غرفه كناری شنيد. بحث آنقدر شديد بود كه او نمی توانست استراق سمع نكند. او میشنيد كه هر يك از مديران با غرور درباره قسمت خود داد سخن می دادند. مهندس ارشد بخش توليد می گفت: " بحثی نيست، بخشی كه مهمترين كمك را به موقعيت يك شركت می كند بخش توليد است. اگر شما در شركت خود توليد خالص نداشته باشيد،پس هيچ دستاوردی نخواهيد داشت."ناگهان مدير بخش فروش، وسط حرف او پريد و گفت: " اشتباه است! بهترين توليد دنيا بی فايده است مگر اينكه برای فروش آن، بخش فروش و بازاريابی نهايت سعی خود را بكند."
معاون سازمان كه مسئول روابط عمومی و همگانی بود، نظر ديگری داشت و می گفت :
" اگر شما از درون و برون شركت تصوير خوبی نداشته باشيد، شكست حتمی است. هيچ كس محصول شركتی را كه مورد اطمينان نيست نی خرد."ديگر معاون رئيس كه مسئوليت روابط انسانی سازمان را به عهده داشت، در واكنش به او گفت : " ما همه می دانيم كه قدرت يك شركت بر پايه افراد آن شركت است. يك شركت با افرادی كه شخصا دارای انگيزه قوی منفی هستند، به بن بست میرسد."
هر يك از چهار مرد بلند پرواز در زمينه مورد علاقه خود بحث می كردند. بحث ادامه يافت تا اين كه رئيس ناهار خود را تمام كرد. او هنگام بيرون رفتن از رستوران كنار غرفه آنها ايستاد و گفت : " آقايان محترم، من ناخودآگاه به صحبت های شما گوش كردم و از افتخاری كه هر يك از شما در قسمت خود بدست آورده ايد،لذت بردم، اما بايد بگويم كه تجربه به من نشان داده است همه شما اشتباه می كنيد. هيچ بخشی از يك شركت به تنهايی مسئول موفقيت آن نيست. اگر شما به عمق مساله فكر كنيد، در میيابيد كه مديريت يك شركت موفق درست مثل شعبده بازی است كه سعی می كند 5 توپ را در هوا نگه دارد. چهار عدد از اين توپ ها سفيد هستند و روي يكی از آنها نوشته شده است : "توليد". روي ديگری نوشته شده است: "فروش". روی توپ ديگر نوشته شده "روابط عمومی و همگانی " و روی توپ چهارم نوشته شده : "مردم". علاوه بر اين چهار توپ سفيد ، يك توپ قرمز وجود دارد.روي اين توپ قرمز نوشته شده است: "سود". هميشه شعبده باز بايد به خاطر داشته باشد كه هر چه اتفاق بيفتد نبايد توپ قرمز را روی زمين بيندازد."
حق با او بود. يك شركت با بهترين ميزان توليد، عاليترين وجه در بين مردم، داشتن افراد بسيار متعهد و پشتيبانی مالی بسيار بالا، بدون سود به زودی دچار مشكل میشود. مشكلی كه به سرعت 500 شركت موفق را به يك خاطره تبديل می كند.
شرح حكايت:
در اغلب سازمانها بعضی از مديران و بخشها، نقش خود را كليدی و يا اصل و بقيه را حاشيه می پندارند و اهميت و جايگاه خود را بيش از بيش در سازمان بزرگ می پندارند به گونه ای كه نقش ديگران را ناديده میانگارند و از اين نكته غافلند كه سازمان آنها در حقيقت يك سيستم بهم پيوسته است و موفقيت هر عضو از اعضا وابسته به سايرين است.
چو عضوی بدرد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار.می توان گفت كه توپ قرمز، هدف يك سيستم يا سازمان است و توپهای سفيد، وسيله رسيدن به آن هدف هستند، نه خود هدف.معمولاً جابجايی در اهداف به دليل نگرش اشتباه در مورد هدف و وسيله رخ میدهد.
امضای کاربر : راه رهايی از تعلل، اقدام كردن است.
|
|
شنبه 27 خرداد 1391 - 09:08 |
|
تشکر شده: |
2 کاربر از moein-dorribakhsh به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:
abbas / aghapourfatemeh / |
|
moein-dorribakhsh
ارسالها : 185
عضویت: 3 /3 /1391
محل زندگی: بابل
شناسه یاهو: Moein.Dorri
تشکرها : 323
تشکر شده : 292
|
پاسخ :
20 RE « مدیریت کارآمد»
يك پيرمرد بازنشسته، خانه جديدی در نزديكی يك دبيرستان خريد.
يكی دو هفته اول همه چيز به خوبی و در آرامش پيش ميرفت تا اين كه مدرسه ها باز شد. در اولين روز مدرسه، پس از تعطيلی كلاسها سه تا پسر بچه در خيابان راه افتادند و درحالی كه بلند، بلند با هم حرف می زدند، هر چيزی را كه در خيابان افتاده بودشوت می كردند و سر و صدای عجيبی راه انداختند. اين كار هر روز تكرار می شد و آسايش پيرمرد كاملاً مختل شده بود.
اين بود كه تصميم گرفت كاری بكند.روز بعد كه مدرسه تعطيل شد، دنبال بچه ها رفت و آنها را صدا كرد و به آنهاگفت:«بچه ها شما خيلی بامزه هستيد و من از اينكه میبينم شما اينقدر نشاط جوانی داريد خيلی خوشحالم. من هم كه به سن شما بودم همين كار را میكردم.حالا می خواهم لطفی در حق من بكنيد. من روزی 1000 تومن به هر كدام از شما ميدهم كه بياييد اينجا، و همين كارها را بكنيد.»بچه ها خوشحال شدند و به كارشان ادامه دادند.
تا آن كه چند روز بعد، پيرمرددوباره به سراغشان آمد و گفت: « ببينيد بچه ها متأسفانه در محاسبه حقوقبازنشستگي من اشتباه شده و من نمی تونم روزی100تومن بيشتر بهتون بدم.ازنظر شما اشكالی نداره؟»
بچه ها گفتند: « 100 تومن؟ اگه فكر می كنی ما به خاطر روزی فقط 100 تومن حاضريم اينهمه بطری نوشابه و چيزهای ديگه رو شوت كنيم، كور خوندی. مانيستيم.»
و از آن پس پيرمرد با آرامش در خانه جديدش به زندگی ادامه داد.
شما چه تفسير مديريتی يا سازمانی از اين حكايت داريد؟
امضای کاربر : راه رهايی از تعلل، اقدام كردن است.
|
|
شنبه 27 خرداد 1391 - 09:09 |
|
تشکر شده: |
2 کاربر از moein-dorribakhsh به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند:
abbas / aghapourfatemeh / |
|
f_hamedi
ارسالها : 22
عضویت: 5 /3 /1391
محل زندگی: بابل
شناسه یاهو: hamedi_fateme
تشکرها : 237
تشکر شده : 39
|
پاسخ :
21 RE افراد باهوش يا بودجه زياد؟
راسيل، اسان (Ethan Rasiel):
ترجيح مي دهم افراد باهوش دور و برم باشند تا بودجه زياد داشته باشم. افراد باهوش شما را زودتر به مقصد مي رسانند.
I would rather be surrounded by smart people than have a huge budget. Smart people will get you there faster
|
|
یکشنبه 28 خرداد 1391 - 11:06 |
|
برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.