زمان جاری : یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 - 12:17 بعد از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



abbas آفلاین



ارسال‌ها : 229
عضویت: 31 /2 /1391
محل زندگی: جويبار
شناسه یاهو: k.joybar
تشکرها : 214
تشکر شده : 360
پاسخ : 32 RE داستان های کوتاه
برنده ها هيچ گاه تسليم نمي شوند

دو پسر بچه در حال قدم زدن در كنار جاده اي بودند كه چشمشان به دو بشكه شير كه براي فروش به شهر مي بردند، افتاد. پسر هاي شيطان در هر بشكه يك قورباغه انداختند. قورباغه اول با خود گفت:"خدايا!من كه تا به حال در شير شنا نكرده ام. در پوش را هم كه به خاطر سنگين بودنش نمي توانم كنار بزنم.:و خود را رها كرد. وقتي در شهر، در بشكه آب را برداشتند. با يك قورباغه مرده مواجه شدند. اما قورباغه بشكه دوم با خود گفت:"من نمي توانم در بشكه را كنار بزنم، اما مي توانم شنا كنم."و آن قدر شنا كرد تا خود را به تكه اي خامه شناور رساند. وقتي كه در بشكه دوم باز شد. قورباغه با يك جهش بيرون پريد و خود را نجات داد. نتيجه يك برنده هيچ گاه تسليم نمي شود و كسي كه تسليم شود نيز هيچ گاه برنده نمي شود

دوشنبه 29 خرداد 1391 - 23:40
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از abbas به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: moein-dorribakhsh /
abbas آفلاین



ارسال‌ها : 229
عضویت: 31 /2 /1391
محل زندگی: جويبار
شناسه یاهو: k.joybar
تشکرها : 214
تشکر شده : 360
پاسخ : 33 RE داستان های کوتاه
در باب بزرگ انديشي...

روزي نيكيتا خروشچف، نخست وزير سابق شوروي، از خياط مخصو صش خواست تا از قواره پارچه اي كه آورده بود، براي او يك دست كت و شلوار بدوزد. خياط بعد از اندازه گيري ابعاد بدن خروشچف گفت كه اندازه پارچه كافي نيست. خروشچف پارچه را پس گرفت و در سفري كه به بلگراد داشت از يك خياط يوگوسلاو خواست تا براي او يك دست، كت و شلوار بدوزد. خياط بعد از اندازه گيري گفت كه پارچه كاملاً اندازه است و او حتي مي تواند يك جليقه اضافي نيز بدوزد. خروشچف با تعجب از او پرسيد كه چرا خياط روس نتوانسته بود كت و شلوار را بدوزد. خياط كفت:"قربان! شما را در مسكو بزرگتر از آنچه كه هستيد تصور مي كنند!"

ما نيز گمان مي كنيم از آنچه هستيم بزرگتريم. اما وقتي از محل زندگي و كارمان دور مي شويم به حد و اندازه واقعي خود پي مي بريم.

دوشنبه 29 خرداد 1391 - 23:40
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از abbas به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: moein-dorribakhsh /
abbas آفلاین



ارسال‌ها : 229
عضویت: 31 /2 /1391
محل زندگی: جويبار
شناسه یاهو: k.joybar
تشکرها : 214
تشکر شده : 360
پاسخ : 34 RE داستان های کوتاه
پسر من

ابراهيم لينكن به معلم پسر خود نامه جالبي نوشته است كه قسمتي از آن چنين است: او بايد دريابد كه همه انسان ها عادل و همه آن ها راستگو نيستند. اما به پسرم ياد بدهيد كه در ازاء هر انسان حيله گر، انسان هاي صادق و درستكار نيز وجود دارند. به او بياموزيد كه در ازاء هر سياستمدار خود خواه، رهبري مدبر و كوشا نيز وجود دارد. به او يادآور شويد كه در ازاء هر دشمن نيز دوستي وجود دارد. به او بياموزيد كه اگر با كار و تلاش خود يك دلار بدست آورد بهتر از اين است كه اتفاقي پنج دلار روي زمين پيدا كند. به او ياد بدهيد كه از شكست ها درس بياموزيد، از پيروزي ها لذت ببريد و به خاطر گذشته افسوس نخورد به او بگوييد كه كتاب مي تواند چه نقش مهمي در زندگي او ايفا كند. به او تفكر عميق ياد آور شويد و اين كه پرندگان در حال پرواز در آسمان بنگرد، به گل هاي باغچه، به تلاش زنبورها و ... . به پسرم ياد بدهيد مردود شدن در يك امتحان بسيار بهتر از تقلب كردن است. همچنين با انسان هاي آرام به آرامي و با سركش ها با سركشي برخورد نمايد. به او بگوييد كه به اصول و عقايدش پايبند باشد، حتي اگر همه با او مخالف كنند. . اين كه سخن همه را بشنود و آنچه را به نظرش درست مي رسد برگزيند. ... و در پايان به پسرم ارزش هاي زندگي را بياموزيد.

دوشنبه 29 خرداد 1391 - 23:43
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از abbas به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: moein-dorribakhsh /
abbas آفلاین



ارسال‌ها : 229
عضویت: 31 /2 /1391
محل زندگی: جويبار
شناسه یاهو: k.joybar
تشکرها : 214
تشکر شده : 360
پاسخ : 35 RE داستان های کوتاه
چرا موتور ماشين معمولا جلوي آن قرار دارد؟

هنگامي كه از گروهي از افراد اين سؤال پرسيده شد. آن ها جواب هايي اين چنين دادند:

1- موتور ماشين مي تواند خنك تر شود.

2- در اين حالت تجهيزات و لوازم مورد نياز به راننده نزديك تر بوده و رانندگي آسان تر مي شود.

3- در اين حالت اگر موتور دچار مشكلي شود اننده به راحتي متوجه مي شودو جلو خسارت را مي گيرد.... و خيلي جواب هاي ديگر. شايد بعضي از آن ها درست بگويند، اما دليل اصلي اين امر را بايستي در تاريخچه اختراع اتو مبيل يافت. وقتي هنر فورد موتور اتومبيل را اختراع كرد در ذهن خود كالسكه اي تصور كرد كه طبيعتاً براي اين كه بتواند رو به جلو حركت كند بايد اسب جلوي آن بسته مي شد. از آن زمان به بعد موتور در قسمت جلو ماشين تعبيه مي شود.

دوشنبه 29 خرداد 1391 - 23:46
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از abbas به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: moein-dorribakhsh /
abbas آفلاین



ارسال‌ها : 229
عضویت: 31 /2 /1391
محل زندگی: جويبار
شناسه یاهو: k.joybar
تشکرها : 214
تشکر شده : 360
پاسخ : 36 RE داستان های کوتاه
لاستيك چرخ چگونه اختراع شد؟

لاستيك چرخ به معناي امروزي آ ن توسط دكتر آلفرد دانلپ طراحي شد. دانلپ مخترع نبود و در رشته دامپزشكي مشغول فعا ليت بود. او پسري داشت كه از لحاظ جسمي ضعيف بود. يك روز دانلپ در خانه شاهد تلاش پسرش براي جابجا كردن سه چرخه اي بود. او از مشاهده اين صحنه ناراحت شد. اما اين حادثه باعث دلسرديش نگرديد . دكتر در ذهنش به دنبال راهي مي گشت تا حركت سه چرخه را براي پسر ناتوانش آسان تر سازد و بلاخره به حياط خانه رفت و براي چرخ ها زواري لاستيكي را طراحي نمود. امروز، تصور اتومبيل بدون لاستيك محال است.

دوشنبه 29 خرداد 1391 - 23:47
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از abbas به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: moein-dorribakhsh /
abbas آفلاین



ارسال‌ها : 229
عضویت: 31 /2 /1391
محل زندگی: جويبار
شناسه یاهو: k.joybar
تشکرها : 214
تشکر شده : 360
پاسخ : 37 RE داستان های کوتاه
چرا از سمت چپ رانندگي مي كنيم؟

در كشور انگلستان راننده ها از سمت چپ رانندگي مي كنند. در ايام قديم پادشاه انگلستان چون شمشيرش را در دست راست نگه مي داشته، اسب خود را از سمت چپ جاده مي رانده است تا بتواند در مقابل دشمناني كه از سمت مخا لف مي آيند واكنش مناسبي از خود نشان دهد. هنگامي كه بعدها اتومبيل جايگزين اسب شد، اين رسم قديم هم چنان پا بر جا باقي ماند.

دوشنبه 29 خرداد 1391 - 23:48
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از abbas به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: moein-dorribakhsh /
abbas آفلاین



ارسال‌ها : 229
عضویت: 31 /2 /1391
محل زندگی: جويبار
شناسه یاهو: k.joybar
تشکرها : 214
تشکر شده : 360
پاسخ : 38 RE داستان های کوتاه
جرقه انگيزش

نورمن وينسنت در خاطرات خود چنين آورده است كه: روزي ، مديري به من گفت كه قصد دارد تا يكي از كارمندانش را به خاطر كندي و تنبلي در كار، اخراج نمايد. من گفتم :" چرا بجاي اين كار او را به بيرون پرتاب كني، او را در مسير تجارت خود پرتاب نمي كني ؟" مدير گفت: منظوره شما اين است كه زير او مواده منفجره كار گذاشته و فيتيله اش را براي پرتاب روشن كنم ؟!! من گفتم :" نه ، تو تنها بايد فيتيله او را روشن كني ، مواد پرتاب كننده در وجود خود اوست. فقط بايد به او انگيزه بدهي."بعد از چند سال آن كارمند يكي از بهترين كارمندان آن شركت مبدل گشت. تنها به خاطر اينكه فيتيله او را روشن نمودند.

دوشنبه 29 خرداد 1391 - 23:48
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از abbas به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: moein-dorribakhsh /
abbas آفلاین



ارسال‌ها : 229
عضویت: 31 /2 /1391
محل زندگی: جويبار
شناسه یاهو: k.joybar
تشکرها : 214
تشکر شده : 360
پاسخ : 39 RE داستان های کوتاه
لحن گفتار

راهبي در حال عبادت بود كه ناگهان سربازي بالاي سر او رسيد و با عجله گفت:" اي راهب: سريع به من بگو كه گوزن طلايي به كدام سمت رفت؟"راهب چشمانش را گشود و با دست مسير را به سرباز نشان داد. لحظه اي بعد سر و كله وزيري پيدا شد. به راهب گفت: لطفا به من بگوييد كه از كدام سمت بايد به دنبال گوزن طلايي بروم؟"راهب نيز همان مسير را به او نشان داد و دوباره مشغول عبادت شد. آخرين نفري كه به سراغ راهب آمد، پادشاه بود. او رو به راهب كرد و گفت آيا شما مي توانيد به من لطفي نموده و مسيري را كه بايد به دنبال گوزن طلايي بروم را نشان دهيد؟ البته اين كه مزاحم عبادتتان مي شوم عذر خواهي مي كنم. "راهب بدون اينكه چشمانش را بگشايد، گفت: بله اي پادشاه گرانقدر، لطفا اين مسير را دنبال كنيد. هنوز خيلي دور نشده است.: پادشاه با تعجب گفت :" شما بدون اين كه چشما نتان را باز كنيد، چگونه دريافتيد كه من پادشاه هستم ؟ راهب گفت :" بسيار ساده است. همين كه فردي زبان به حرف زدن مي گشايد مي توان دريافت كه او كيست."

دوشنبه 29 خرداد 1391 - 23:50
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از abbas به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: moein-dorribakhsh /
abbas آفلاین



ارسال‌ها : 229
عضویت: 31 /2 /1391
محل زندگی: جويبار
شناسه یاهو: k.joybar
تشکرها : 214
تشکر شده : 360
پاسخ : 40 RE داستان های کوتاه
پيشنهاد جالب

روزي يك مشتري رو به فروشنده داستان ما كرد و گفت:" من نمي توانم خمير ريش را پيدا كنم . فروشنده پاسخ داد:" متاسفم آقا، موجودي خمير ريش ما تمام شده است."مدير فروش كه ناظر ماجرا بود بعد از رفتن مشتري رو به فروشنده كرد و با اعتراض گفت: هيچ گاه به مشتري نگو موجودي فروشگاه تمام شده بلكه به او انتخا ب هاي ديگري را پيشنهاد بده تا بعنوان كالاي جايگزين خريداري نمايد." صبح روز بعد مدير فروش اتفاقي شاهد صحبت هاي همان فروشنده با زني سا لخورده بود كه مي گفت متاسفم خانم دستمال توالت را فردا در قفسه ها جايگزين مي كنيم ، اما من مي توانم به عنوان جايگزين سمباده مرغوب را پيشنهاد كنم." چهره آن خانم بعد از اين پيشنهاد واقعاً ديدني بود.

دوشنبه 29 خرداد 1391 - 23:51
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از abbas به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: moein-dorribakhsh /
abbas آفلاین



ارسال‌ها : 229
عضویت: 31 /2 /1391
محل زندگی: جويبار
شناسه یاهو: k.joybar
تشکرها : 214
تشکر شده : 360
پاسخ : 42 RE داستان های کوتاه
مبناي قضاوت

اخيرا گزارش فروش يكي از مديران نمايندگي يكي از نواحي كه حاكي از افزايش فروش ماشين هاي شركت در ناحيه بود، بدست مدير فروش مركزي رسيد. اما گزارش ارسالي سر شار از غلط هاي املايي و نگارشي بود. مدير فروش كه از اين بابت بسيار عصباني شده بود نامه را نزد مدير كل شركت فرستاد و پيشنهاد داد تا اين مدير بي مبالات را بخاطر بي دقتي كنار بگذارند. زيرا چنين فرد بي سوادي نمي توانست جوابگوي نيازهاي تخصصي شركت باشد. فرداي آن روز مدير شركت طي نامه اي سر شار از غلط هاي املايي و نگارشي درخواست نمود تا نامه آن مدير را در تابلوي اعلانات شركت نسب نمايند تا همه افراد دريابند كه آنچه اهميت دارد عملكرد افراد است نه گزارش آن. اگر چه آن مدير در نوشتن پر اشتباه بود اما توانسته بود فروش شركت را به ميزان قابل قبولي افزايش دهد. در حقيقت رييس شركت مي خواست به افرادش بياموزد كه محتواي گزارش عملكرد مهم است نه ظا هر و طرز نوشتن آن.

دوشنبه 29 خرداد 1391 - 23:53
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر
تشکر شده: 1 کاربر از abbas به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: moein-dorribakhsh /



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :